سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شرمنده لبان تشنه

ارسال‌کننده : سایه ساروی در : 86/10/25 2:2 عصر

خودش رو به نخلستان زد و از خیل اون اشبه الرجالی که پدرش بارها تو مسجد کوفه نهیبشون زده بود گذر کرد. فقط به یک چیز فکر می کرد و میرفت جلو. رضای خدا در سیراب شدن لبان تشنه ی کودکان حسینش. رضای خدا در تن سپاری به تقدیری که در پشت هر تیر نهفته است. خودش رو به فرات رسوند. حلق تشنه و آب گوارا. دست به زیر آب برد، ( فَذَکَرَ عَطَشَ الحُسَین). با یاد آوری تشنگی حسین و فرزندانش، شرمنده حتی از فکر نوشیدن آب،  آب را بر آب ریخت. مشک ها پُر گشته و از کنار آب با حلقی خشک و لبانی تشنه به سمت نخلستان و سپس خیمه ها حرکت کرد.  او بازگشت و هرگز بازنگشت.
او تشنه بازگشت از کنار فرات تا الی الابد آب را شرمنده حضور تشنه خود بر سر فرات نماید.
حالا قرن هاست که اون آب شرمنده، گرد حضورش حلقه زده و از این خسّت و کوتاهی خود شرمگین بوده. قرنها و سالهاست که آب ، حضورش رو به او اثبات می کنه و خواهان بازگشت لحظه ای، تا شاید غفلت و شرمنده گی رو جبران نماید و افسوس که آب نیز هرگز نفهمید که او نیز شرمنده ی روی فرزندان برادر گشت.

حس نوشت:
ای آب، لحظه ای شرمگین، حرکت وا گذار. این عباس است که فرات را به حرکت وا میدارد. 




کلمات کلیدی :